پاسخگویی به سؤالات


برای مشاهده پاسخ سؤال مورد نظر، روی آن کلیک کنید

متن پاسخ کپی متن

گاهی برای شناخت درست و دقیق اندیشه‌های بزرگان، باید مجموعه سخنان و آثار ایشان را مورد توجه قرار داد. اساساً برای هر قضاوتی، نیازمندی چنین نگرش کلی هستیم تا بتوانیم برداشتی صحیح و جامع درباره نظر و اندیشه یک شخصیت معنوی داشته باشیم. جناب استاد در یکی از سخنرانی‌های خود فرموده‌اند: «ما خودمان در ایام جوانی، در مراسم عزاداری‌ها، دسته‌های زنجیرزنی و سینه‌زنی که برای امام حسین(ع) برگزار می‌شد، عاشقانه شرکت می‌کردیم و با اخلاص و شور و شوق خاصی زنجیر می‌زدیم؛ به‌طوری‌که بدنمان زخم می‌شد. همه اینها برای عشق به آقا اباعبدالله الحسین(ع) بود. نباید این عزداری‌ها را کوچک گرفت که برکات بسیاری در آن هست. قضیه کربلای امام حسین(ع)، یک ندای جهانی است؛ حتی چه‌بسا اولیای آینده که در همین هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری‌ها شرکت می‌کنند و با قلبی سرشار از صداقت و محبت به امام حسین(ع) و اهل‌بیت(ع) اشک می‌ریزند و همین امر، راه آنان را برای درک حضور ولی‌ای از اولیای زمان خودشان هموار می‌کند.»
منتها مسئله مهم و قابل توجه، این است که یک مسلمان باید توجه داشته باشد تمام مکتب امام حسین(ع) به همین موضوع ختم نمی‌شود؛ بلکه دین، هم ظاهری دارد و هم باطنی. ظاهر دین، مقدمه‌ای برای رسیدن به باطن و حقیقت آن است؛ یکی، فرع است و دیگری، اصل و اساس. گریه برای مصائب معصومین(ع)، به‌خصوص مصائبی که امام حسین(ع) و خاندان و یارانش در واقعه کربلا دیدند، فرع و مقدمه رسیدن به معرفت حسینی و حال و مرام حسین(ع) است؛ اگر کسی زندگانی خودش را فقط مصروف عزاداری برای امام حسین(ع) کند و از معارف و حقایق باطنی امام حسین(ع) مثل دعای عرفه، ناآگاه باشد و یا در صدد فهم آنها بر نیاید، باید بداند که در کلاس اوّل این مکتب وارد گردیده و هنوز به مراتب عالیه این دانشگاه بزرگ معنوی، نایل نشده است.
بنابراین، اگر کسی در مقدمات دین بماند، هرگز به کمال شایسته خویش نمی‌رسد. بدیهی است که چنین چیزی، نه مطلوب دین است و نه خواسته پیشوایان دین؛ به بیان دیگر، اگر کسی تمام دین و کمال را در گریه و اشک ریختن برای معصومین(ع) خلاصه کند، دچار نوعی نقص، جهالت و ناآگاهی نسبت به این مکتب متعالی شده است؛ زیرا آنچه مورد نظر و خواست حضرات اولیاءالله و ائمه معصومین(ع) است، رسیدن به اصل دین، یعنی عشق و مهربانی است که در پرتو تزکیه نفس و نیل به خودشناسی حاصل می‌شود. ازاین‌رو، باید دانست که در حقیقت، آن بزرگواران هرگز نیازی به گریه‌های ما ندارند؛ بلکه این گریه‌ها، وسیله‌ای است برای توجه به آن جلوه‌های نورانی و روحانی تا از رهگذر شناخت به مقام و منزلت معنوی آن بزرگان که آیینه تمام‌نمای حق و حقیقت‌اند، خویشتن را بشناسیم و از کوثر عشق و شادمانی قلبی سرمست شویم تا بتوانیم به همه مخلوقات الهی عشق و محبت بورزیم؛ «دین، همان عشق است و عشق، همان دین است.» (امام باقر(ع))
باید تأکید کنیم که جناب استاد هم مثل سایر مردم، هنگام محرم و ایام عزاداری سیدالشهداء(ع) لباس تیره به تن می‌کردند و به شاگردان خویش هم سفارش می‌کردند، آداب این ایام را رعایت کنند و در مراسم عزاداری شرکت نمایند؛ ولی همیشه در کنار این مسئله، می‌فرمودند: امام حسین(ع) و در واقع، همه معصومین(ع) را باید بر مبنای معارف و حقایق معنوی‌شان که در ادعیه و کلمات معرفتی آنان آشکار است، بشناسیم و در حقیقت، شناخت سطحی به این بزرگانِ کمال و جمال الهی، نوعی نادانی و ناآگاهی به منزلت والای ایشان به شمار می‌رود؛ هرچند آن بزرگواران، آن‌قدر مهربان و رئوف هستند که هیچ‌کس را دست خالی از درگاه خویش برنمی‌گردانند؛ ولی آنچه مطلوب و هدف اصلی مکتب ولایت است، نیل به معرفت قلبی همراه با عمل صالح است؛ نه صرفاً گریه‌ و زاری برای ستم‌ها و مصیبت‌هایی که به ایشان وارد گردیده است.
گاهی یک نفر به جهت علاقه و حبّی که به امام حسین(ع) دارد، لباس مشکلی بر تن می‌کند و در رثای مصائب آن حضرت و خاندانش گریه و عزاداری می‌کند؛ خب، این یک سطحِ ظاهری از دین است؛ اما گاهی شخص دیگر، می‌کوشد علاوه بر این ظاهر، در عمل، شیعه و پیرو واقعی آن حضرت نیز باشد و افکار و گفتار و کردار خویش را در زندگی، رنگ‌وبوی خدایی بدهد و از مقام «محب» بودن، به منزلت والای «شیعه» بودن برسد؛ به عبارت دیگر، اگر کسی صرفاً عزادار مصائب اهل‌بیت(ع) باشد، ولی گفتار و کردارش در زندگی خانوادگی و اجتماعی، هیچ شباهتی با سیره و زندگانی آن حضرات نداشته باشد، چنین کسی شیعه واقعی نیست و اساس و پایه زندگی‌اش بر مبنای نقص، جهل و ناآگاهی استوار شده است؛ درحالی‌که شناخت منزلت معنوی و آگاهی قلبی از سخنان معرفتی و اسرار باطنی آن بزرگواران، موجب می‌شود که زندگی انسان رنگ‌ خدایی به خود بگیرد و عشق و محبت به بندگان خدا از هر قوم و ملتی، در قلب آدمی جوشیدن بگیرد و آکنده از شادمانی و خوشرویی و مهربانی گردد.
فرض کنید که شما دارای گنجینه‌ای لبریز از طلا و جواهراتی گران‌قیمت هستید؛ اما هیچ‌گاه از این گنجینه استفاده نمی‌کنید و خودتان در فقر و درد و مصیبت به سر می‌برید و صرفاً به داشتن چنین گنجینه‌ای افتخار می‌کنید؛ بدیهی است که هیچ آدم عاقلی چنین کاری نمی‌کند. حضرات معصومین(ع) و به تبع آنها اولیای الهی، گنجینه‌های بی‌پایان خداوندی بر روی زمین هستند که برای استفاده مطلوب و کامل از وجود بهشتی آنان، نیازمند شناخت و معرفت عاشقانه به مقام و منزلت معنوی این پری‌طلعتان حرم دوست هستیم و البته چنین شناختی، جز با رهایی از سلطه ذهن ظاهراندیش و پاک شدن نفس از زنگار اغیار حاصل نمی‌شود؛ به تعبیر صائب تبریزی:

آیینه شو وصالِ پری‌طلعتان طلب/ اول بروب خانه، دگر میهمان طلب
دست از خِرَد بشوی و تمنای عشق کن/ خالی شو از دغل، محکِ امتحان طلب

بنابراین، با توضیحات فوق، باید گفت که این فرمایش جناب استاد، به معنای نفی عزاداری‌ها یا گریه برای اهل‌بیت(ع)، به‌خصوص امام حسین(ع) نیست؛ بلکه خطاب استاد، به کسانی است که در آیین و مرام خویش، تک‌بُعدی عمل می‌کنند و فقط به ظواهر شعائر مذهبی بسنده می‌نمایند و هیچ قدمی برای فهم و درک مقام معنوی و معرفتی معصومین(ع) و اولیای خداوند برنمی‌دارند و اصلاً در صدد ساختن خویش و تزکیه و معرفت نفس خود نیستند و حتی چه بسا ابعاد باطنی و معنوی دین را قبول ندارند و اولیای خدا و معارف ایشان را انکار و تکذیب می‌نمایند.
در پایان، برای آشنایی بیشتر با اندیشه و سیره جناب استاد درباره منزلت معصومین(ع)، به‌خصوص امام حسین(ع) و مقام معنوی آن بزرگوار، به منابع و آثار ذیل مراجعه کنید: الف. کلیپ‌های سخنرانی استاد درباره امام حسین(ع) و واقعه کربلا: پایگاه اینترنتی و پیج اینستاگرام جناب استاد
ب. کتاب‌های جناب استاد:
1. لطایف عارفانه، شماره‌های: 33، 35، 191، 1057، 1060، 1105، 1176.
2. شگفتی‌های مهتاب: ص36، ش12 ـ ص50، ش22 ـ ص92، ش45 ـ ص190، ش117 ـ ص209، ش135.
3. رؤیاها و تعبیرها: ص 275، ش25 ـ ص109، ش47 ـ ص236، ش63.
4. زن طائر فردوس: ص55 تا 58 ـ ص98 ـ ص110 ـ ص128 ـ ص138 تا 139.

متن پاسخ کپی متن

این عبارت، در کتاب لطایف عارفانه (شماره 321، صفحه 84) آمده است. در توضیح این مطلب باید گفت:
معمولاً این طور است که ثروتمندان و مرفهان بی‌درد، از نظر ظاهری چهر‌ه‌ای زیبا و جذاب دارند؛ چون ثروت زیاد و آسایش دنیوی و نیز نداشتن غم و اندوه و درد و محنتی که فقرا بیشتر از هرکسی با آن درگیر هستند، باعث زیبایی چهره و تناسب اندام و ظاهر انسان می‌شود؛ اما در مقابل، محرومان و فقرا و زجرکشیدگان، چهر‌ه‌هایی معمولی و یا در مقایسه با دیگران گاهی صورت‌هایی نسبتاً زشت دارند؛ چون فقر و فلاکت و مصیبت و غم و اندوه و محنت زیاد، روی جسم و ظاهر انسان نیز تأثیر منفی می‌گذارد.
نکته دیگر اینکه وقتی کسی خیلی زیبارو شد، طبیعتاً مورد توجه همگان قرار می‌گیرد. مثل پسر یا مردِ مرفه و زیبارو که مورد توجه همه، مخصوصاً دختران یا زنان دیگر قرار می‌گیرد و یا دختر یا زنِ مرفه و زیبارو که مورد توجه همگان، مخصوصاً پسران و مردان قرار خواهد گرفت. همین لذت‌ها و دلبستگی‌ها، حجاب راه او می‌شود و گرفتار خودنمایی شده، خیلی سخت از خواب غفلت بیدار گردیده، به سوی خدا و اولیای الهی می‌آید؛ ولی زمانی که کسی چهره‌اش چندان زیبا نباشد، خیلی مورد توجه زنان یا مردان دیگر واقع نمی‌شود و در دام حب‌الشهوات گرفتار نمی‌گردد و همین امر، چه بسا او را از گرایش به سوی گناه و گام نهادن در طریق تباهی باز می‌دارد. در واقع، این چهره معمولی محرومان، یکی از الطاف خداوندی به آنهاست که باعث می‌شود کمتر به فخرفروشی و خودنمایی دچار شوند و در نتیجه، خیلی راحت‌تر به سوی خدا و اولیای حق گرایش پیدا کنند. پس، این مسئله، برای محرومان از الطاف و عنایات خدا به شمار می‌رود. بنابراین، اینکه جناب استاد فرموده: «از الطاف خداست...»، در واقع، این لطف، برای محرومان است؛ نه ثروتمندان. با این توضیح می‌توان گفت معمولاً این‌گونه است که ثروتمندانِ زیبارو که اکثراً اسیر دنیا شده‌اند، از سیرتی زشت برخوردارند و فقیران زشت‌رو که اکثراً به معنویات و اهل معنا گرایش دارند، از سیرتی زیبا بهره‌مندند. البته از منظری دیگر، این زیباروییِ مرفهان بی‌درد، خودش نوعی رحمت و لطف خدا برای ثروتمندان نیز هست؛ برای اینکه بتوانند از نعمات ظاهری خداوند، نهایت لذت و استفاده را ببرند و در آن لذاتشان، دچار رنج و اندوه نشوند؛ زیرا اگر یک شخص مرفه و ثروتمند، زشت‌رو باشد، دچار نوعی عذاب و رنج می‌شود و از ثروت و رفاه خود حظی نمی‌برد. این زیبارویی آنها، از نظر کلی و رحمت ظاهری، نوعی لطف و عنایت برای آنهاست که در عالم دنیوی خودشان خوش باشند و از نعمات ظاهری کمال لذت را ببرند.
نکته دیگر اینکه ثروتمندان و مرفهان بی‌درد، خیلی سخت وارد بهشت می‌شوند؛ اما محرومان دردمند، خیلی آسان وارد بهشت می‌شوند؛ چون معمولاً این گونه افراد، دلی شکسته و دردمند دارند و همین موضوع، باعث می‌شود بیشتر با خدا ارتباط داشته باشند و میل و گرایش بیشتری به اولیای حق پیدا کنند و در واقع، زمینه هدایت آنها به سوی کمال هموارتر است. ازاین‌روست که غالباً پیروان انبیا و اولیای خدا، از قشر مستضعف، فقیر و متوسط جامعه بوده و هستند. البته این موضوع، امری کلی و متداول است؛ وگرنه همیشه استثنائاتی وجود داشته و دارد. در انجیل لوقا از زبان حضرت عیسی(ع) نقل شده: «شتر آسان‌تر می‌تواند داخل سوراخ سوزن بشود تا ثروتمندان داخل عالم آسمانی که خدا در آن سلطنت می‌کند.» در این باره، جناب استاد نیز در تفسیر آیه 40 سوره اعراف، به همین بحث پرداخته است. در این آیه می‌خوانیم: «در حقيقت، كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن‏] آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان را برايشان نمى‏گشايند و در بهشت درنمى‏آيند؛ مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدين‌‎سان بزهكاران را كيفر مى‏دهيم.»
به بیان استاد، در اینجا، شتر، نمادی از انسان فرشته‌خویِ سخت‌کوش است. مراد از سوراخ سوزن، درهای بسیار ظریف و لطیف آسمانی و ملکوتی می‌باشد؛ به این بیان که درهای بهشتِ آسمان، برای انسانِ تکذیب‌کننده، در صورتی گشوده می‌شود که در اثر تزکیه نفس و توبه در نزد اولیای خدا، به تولدی دوباره بار یابد و مؤمنِ فرشته‌سیرت و سخت‌کوش گردد و توسط خدمت و بندگی عاشقانه، آن‌قدر روح او پاک گردد که به اوج لطافت و ظرافت نایل شود و شایستگی گذر از درهای آسمان را پیدا نماید؛ همچنان‌که در مثال، صابون به ‌واسطه شست‌وشو به‌تدریج آن‌قدر کوچک و لطیف می‌شود که می‌تواند از هر روزنه‌ای عبور کند.
به عبارت دیگر، اگر تکذیب‌کننده معارف رحمانی، از خواب غفلت بیدار شود و با قدم صدق به نزد انسان کامل بیاید و در محضر او به تزکیه و طهارت نفس بپردازد، کم‌کم روح او که به واسطه تعقلات نفسانی گرفتار پلیدی شده، به روح ایمان تبدیل می‌شود و چنانچه به بندگی عاشقانه در برابر پروردگارش و خدمت خالصانه به بندگان خدا ادامه دهد و در این راه، سخت‌کوش باشد و مردانه استقامت بورزد، روح ایمان او به روح قدسی مبدّل می‌گردد و در این هنگام، با لطافت تمام، می‌تواند از سخت‌ترین حجاب‌های طریق و ریزترین روزنه‌هایِ دشوار سلوک گذر نماید و به عالی‌ترین مراتب آسمانیِ بهشت باریابد.

متن پاسخ کپی متن

از نظر عرفان اسلامی و عرفای بزرگی همچون ملاصدرای شیرازی، مقوله وجود، امری تشکیکی است؛ یعنی در عالم، یک وجود بسیط و بی‌نهایت بیشتر نیست و آن، وجود خداست؛ اگرچه اصل و اساس همه موجودات، از این وجود است و از این نظر هیچ تفاوتی با هم ندارند، ولی تجلی و ظهور این وجود در موجودات، مختلف و گوناگون و به میزان ظرفیت هر موجود است.
به عنوان مثال، نوری که در اتاق هست، نور است. نوری که در حیاط منزل شما هست هم نور است؛ ولی شدت آن، بیشتر از نور داخل اتاق است. نوری که در خورشید است هم نور است؛ اما از همه نورها شدیدتر است. بله همه مخلوقات، از نعمت وجود، حیات و رحمت خداوند بهره‌مند هستند؛ اما میزان بهره‌ آنها با یکدیگر متفاوت است. بهره‌ای که یک سنگ از حیات و صفات حق دارد، با بهره‌ای که انسان‌های کمال‌یافته مانند اولیای الهی و عارفان رحمانی از آن برخوردارند، متفاوت است؛ ولی همان سنگ، استعداد بالقوه رشد و شکوفایی تا رسیدن به اصل وجود، یعنی خدا را داراست؛ اما در حال حاضر، میزان بهره‌مندی این سنگ، از وجود حق و صفات الهی، به میزان سنگ بودن اوست. بنابراین، همه موجودات، تجلی حق و ظهور یک وجودند؛ اما میزان بهره‌مندی آنها از صفات او، با همدیگر تفاوت دارد.
اساساً یکی از معانی ذکر «لا إله إلا الله» نیز همین است و اصالتاً اله و وجودی، جز الله نیست و همه موجودات، ظهوری از الله هستند؛ برای مثال، همه مخلوقات، موجی از دریای الله هستند؛ یعنی از دریا هستند و به دریا نیز بازمی‌گردد؛ «إنا لله و إنا إلیه راجعون.» بدیهی است که اگر بگوییم، موج، دریاست؛ حرف ما، مطابق حقیقت است و اگر بگوییم موج، دریا نیست، مطابق واقعیت است.
نگاه و نگرش استاد در اینجا، ناظر به جنبه کمالی انسان است که اشرف مخلوقات به شمار می‌رود. منظور از انسان کامل، یعنی کسی که توانسته صفات خدا را در آینه وجودش تجلی دهد و شدت نور حق در او، جلوه‌ای بس بیشتر دارد. پس، این فرمایش استاد، منافاتی با اصل مطلب ندارد و ایشان رحمت عام و گسترده الهی را که در همه عالم جاری است، انکار نمی‌کنند؛ بلکه فقط به این نکته مهم توجه می‌دهند که انسان می‌تواند در پرتو هدایت اولیای خدا، به کمال شایسته خود برسد و خلیفه الهی بشود و متخلق به اخلاق الهی و صفات رحمانی گردد. راه برای همگان، باز است و هرکسی به تناسب استعداد و سعی و تلاش خودش می‌تواند از خوان نعمت خداوندی بهره ببرد. نمونه‌ای هم که حضرتعالی مثال زدید، یعنی حیات، شامل همین بحث است. همه موجودات حیات دارند و زندگی در همه عالم جاری و ساری است؛ ولی حیات و زندگی در یک گل معطر و زیبا، بیشتر از یک سنگ خارا جلوه کرده؛ نه اینکه سنگ، حیات ندارد؛ دارد؛ ولی در گیاهان، این حیات، تجلی بیشتری دارد و در جماداتی مثل سنگ، مخفی‌تر است. همین‌طور حیاتی که در انسان کمال‌یافته است، حیاتی متکامل‌تر نسبت به سایر موجودات است.
مطلب آخر اینکه این معنا، در همه نسل بشر، از هر مسلک و عقیده و مرامی جریان دارد و خدا، خدای همه‌کس و خدای همه‌چیز است و برای همه است و اختصاصی به مذهب و مرام یا ملیت خاصی ندارد. هرکس بر اساس میزان تلاش و کسب فضایل انسانی و معنوی و نزدیکی یا دوری‌اش به سرچشمه نور الهی که در هر موجودی هست، مرتبه و جایگاه و منزلت پیدا می‌کند. هرچه به این سرچشمه وجود یا سرمنشأ نور نزدیک‌تر شویم، کمال بیشتری نسبت به موجود دیگری که این‌گونه نیست، خواهیم داشت و از آگاهی، زیبایی و توانایی باطنی و معنوی بیشتری برخوردار خواهیم بود.

متن پاسخ کپی متن

اولاً: اولیای خدا، از همه رنگ‌های دنیوی و نفسانی پاک و پیراسته‌اند و به بی‌رنگی روحانی و صفای خدایی رسیده‌اند؛ برای مثال، ایشان همچون آیینه بی‌رنگ، آشکارکننده همه رنگ‌ها هستند؛ یعنی صورت باطنی یا سیرت درونی انسان‌هایی که به رنگ‌های گوناگون دنیایی آغشته شده‌اند، در نزد اولیای خدا کاملاً آشکار و هویداست. اولیای حق، با بندگان خدا یک‌رنگ‌اند و این یک‌رنگی، همان بی‌رنگی آنهاست؛ یعنی گفتار، رفتار و حالاتشان در مواجهه و برخورد با دیگران، بسان آیینه‌ای شفاف و بی‌رنگ، باطن زشت یا زیبای انسان‌ها را پدیدار می‌سازد.
ثانیاً: اولیای الهی یا انسان‌های کامل، به شفافیت روحانی و بی‌رنگی معنوی رسیده‌اند و از تمامی رنگ‌ها، یعنی از همه تعلقات و تعینات آزاد و رها شده‌اند؛ ولی باید توجه داشت که آن بزرگواران، حقیقت بی‌رنگ و جوهره شفافِ قلب خویشتن، یعنی معارف رحمانی و اسرار رحیمی را تنها برای مخلَصین صادق و سالکان عاشق خود به گونه‌ای تمام‌نما و شفاف، آشکار می‌کنند؛ اما همین بزرگواران، وقتی وارد جامعه می‌شوند و با سایر مردم هم‌سخن می‌گردند، به تناسب فهم و عقل و استعداد مردم، زبان به سخن می‌گشایند؛ در این حالت، معمولاً به یکی از این دو شکل عمل خواهند کرد تا بندگان خدا به لغزش یا اشتباه دچار نشوند:
1. عده‌ای از مردم، به دلیل اسیر شدن به تعلقات و نفسانیات، نسبت به رموزات عرفانی، نامحرم‌اند و اصلاً شایستگی شنیدن معارف قلبی و حقایق عرفانی انسان‌های کامل را ندارند. در این صورت، اولیای خدا با این گروه از مردم، همرنگ می‌شوند؛ یعنی همچون مردمان، از ظواهر دنیا و دین سخن می‌گویند و صرفاً مخاطبان خویش را به دستورات ظاهری دین و اخلاق و عمل به احکام دینی توصیه و تشویق می‌کنند.
2. برخی از مردم، هرچند سالک الی‌الله نیستند، ولی به شنیدن کلمات معنوی و اسرار عرفانی، تمایل و علاقه نشان می‌دهند؛ در این صورت، اولیای خدا در مواجهه با این گروه، اندکی از بی‌رنگی خود را آشکار می‌کنند و به میزان ظرفیت شنونده، زبان به بعضی اسرارِ نه‌چندان سنگینِ عرفانی می‌گشایند و مطالبی را جهت راهنمایی کلی شنونده و یا پاسخ به او بیان می‌نمایند؛ اما به طور صددرصد، پرده از حقایق زیبای باطنی برنمی‌دارند.
در نتیجه، معنای این کلام استاد رحمانی ما که فرموده: «اگر بی‌رنگ، در مقابل رنگ قرار بگیرد، یا باید همرنگ باشد یا کم‌رنگ»، روشن می‌شود.